Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . محدودیت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la contrainte
/kɔ̃tʀɛ̃t/
قابل شمارش
مونث
1
محدودیت
قید و بند
1.Le temps a été notre plus grande contrainte durant ce projet.
1. طی این پروژه، زمان بزرگترین محدودیت ما بود.
2.Les contraintes sociales sont différentes dans chaque pays.
2. محدودیتهای اجتماعی در هر کشوری متفاوت هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
contraint
contraindre
contraignant
contradictoire
contradiction
contraire
contrairement
contrariant
contrarier
contrariété
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان