Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . دوست
2 . دوست پسر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
le copain
/kɔpɛ̃/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: copains]
[مونث: copine]
1
دوست
رفیق
informal
مترادف و متضاد
ami
camarade
1.La copine de ma sœur a ouvert un restaurant.
1. دوست خواهر من یک رستوران باز کرده است.
Une bande de copains
یک گروه دوست [یک اکیپ از دوستان]
un(e) bon(ne)/gentil(le)... copain (copine)
دوستی خوب/مهربان...
1. Elle est ma meilleure copine.
1. او بهترین دوست من است.
2. Il est mon meilleur copain.
2. او بهترین دوست من است.
2
دوست پسر
مترادف و متضاد
compagne
compagnon
petit ami
1.Je l’ai vue avec son copain.
1. او را با دوست پسرش دیدم.
2.Je ne savais pas qu’il avait une copine.
2. نمیدانستم که دوستدختر دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
coordonnées
coordonné
coordonner
coordination
coordinateur
copeau
copenhague
copie
copier
copier-coller
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان