Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . دو
2 . مسابقه
3 . پیادهروی
4 . کرایه (تاکسی و ...)
5 . حرکت
6 . صعود
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la course
/kuʁs/
قابل شمارش
مونث
1
دو
دویدن
1.Il peut rattraper n'importe qui à la course.
1. او در دو میتواند به همه برسد.
2.Quelle course pour avoir mon train !
2. چقدر باید بدوم تا به قطار برسم!
la course
مسابقه دو
1. Les concurrents prennent le départ de la course.
1. ورزشکاران در نقطه شروع مسابقه دو هستند.
2. Louis me bat toujours à la course.
2. "لوئی" همیشه مرا در مسابقه دو شکست میدهد.
2
مسابقه
une course de bateaux/automobile...
مسابقه قایقسواری/اتومبیلرانی...
Mon père a fait la course de bateaux.
پدرم در مسابقه قایقسواری شرکت کرد.
faire la course
مسابقه گذاشتن
On fait la course ?
مسابقه بگذاریم؟
3
پیادهروی
کورس
مترادف و متضاد
démarche
avoir une course
یه کورس رفتن [پیادهروی کردن]
1. Cela me prend 5 minutes d'avoir une course à la librairie.
1. 5 دقیقه از من وقت میگیرد که تا کتابخانه پیاده بروم.
2. J'ai une course à faire à la poste.
2. تا دم اداره پست باید یه کورس برم.
4
کرایه (تاکسی و ...)
مترادف و متضاد
frais de voyage
le prix de la course
قیمت کرایه
1. Le prix de la course est affiché au compteur.
1. قیمت کرایه تاکسی روی کنتور نشان داده شدهاست.
2. Le prix de la course est majoré les jours fériés.
2. قیمت کرایه در روزهای تعطیل بیشتر است.
5
حرکت
مترادف و متضاد
allure
marche
mouvement
train
la course du piston/des nuages/du Soleil...
حرکت پیستون/برف/نور آفتاب...
1. Le vent contraire ralentit la course du bateau.
1. باد مخالف حرکت قایق را آرام میکند.
2. Vous voyez la course du piston dans le cylindre ?
2. حرکت پیستون در سیلندر را میبینید؟
6
صعود
مترادف و متضاد
ascension
faire une course
صعود کردن
1. Quel est le hauteur de cette montagne ? Je vais y faire une course.
1. ارتفاع این کوه چقدر است؟ میخواهم ازش صعود کنم.
2. Seul un alpiniste expérimenté peut faire cette course.
2. فقط یک کوهنورد باتجربه میتواند از این جا صعود کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
cours magistral
cours de l'action
cours
courroie
courrier électronique
course attelée
course automobile
course de relais
course effrénée
course à pied
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان