[اسم]

la course

/kuʁs/
قابل شمارش مونث

1 دو دویدن

  • 1.Il peut rattraper n'importe qui à la course.
    1. او در دو می‌تواند به همه برسد.
  • 2.Quelle course pour avoir mon train !
    2. چقدر باید بدوم تا به قطار برسم!
la course
مسابقه دو
  • 1. Les concurrents prennent le départ de la course.
    1. ورزشکاران در نقطه شروع مسابقه دو هستند.
  • 2. Louis me bat toujours à la course.
    2. "لوئی" همیشه مرا در مسابقه‌ دو شکست می‌دهد.

2 مسابقه

une course de bateaux/automobile...
مسابقه قایق‌سواری/اتومبیل‌رانی...
  • Mon père a fait la course de bateaux.
    پدرم در مسابقه قایق‌سواری شرکت کرد.
faire la course
مسابقه گذاشتن
  • On fait la course ?
    مسابقه بگذاریم؟

3 پیاده‌روی کورس

مترادف و متضاد démarche
avoir une course
یه کورس رفتن [پیاده‌‌روی کردن]
  • 1. Cela me prend 5 minutes d'avoir une course à la librairie.
    1. 5 دقیقه از من وقت می‌گیرد که تا کتابخانه پیاده بروم.
  • 2. J'ai une course à faire à la poste.
    2. تا دم اداره پست باید یه کورس برم.

4 کرایه (تاکسی و ...)

مترادف و متضاد frais de voyage
le prix de la course
قیمت کرایه
  • 1. Le prix de la course est affiché au compteur.
    1. قیمت کرایه تاکسی روی کنتور نشان داده شده‌است.
  • 2. Le prix de la course est majoré les jours fériés.
    2. قیمت کرایه در روزهای تعطیل بیشتر است.

5 حرکت

مترادف و متضاد allure marche mouvement train
la course du piston/des nuages/du Soleil...
حرکت پیستون/برف/نور آفتاب...
  • 1. Le vent contraire ralentit la course du bateau.
    1. باد مخالف حرکت قایق را آرام می‌کند.
  • 2. Vous voyez la course du piston dans le cylindre ?
    2. حرکت پیستون در سیلندر را می‌بینید؟

6 صعود

مترادف و متضاد ascension
faire une course
صعود کردن
  • 1. Quel est le hauteur de cette montagne ? Je vais y faire une course.
    1. ارتفاع این کوه چقدر است؟ می‌خواهم ازش صعود کنم.
  • 2. Seul un alpiniste expérimenté peut faire cette course.
    2. فقط یک کوهنورد باتجربه می‌تواند از این جا صعود کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان