[فعل]

craindre

/kʀɛ̃dʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: craint] [حالت وصفی: craignant] [فعل کمکی: avoir ]

1 ترسیدن

مترادف و متضاد avoir peur de
craindre de faire quelque chose
از انجام چیزی ترسیدن
  • Mon mari craint de prendre l'avion.
    شوهرم از هواپیما سوار شدن می‌ترسد.
craindre quelque chose
از چیزی ترسیدن
  • Ma petite sœur craint les araignées.
    خواهر کوچکم از عنکبوت‌ها می‌ترسد.
craindre que...
ترسیدن از اینکه...
  • 1. Je crains qu’il ne vienne.
    1. می‌ترسم که بیاید.
  • 2. Je crains qu’il vienne.
    2. می‌ترسم که بیاید.

2 حساس بودن به (گرما، سرما و...)

craindre le froid/la chaleur...
به سرما/گرما... حساس بودن
  • Ces plantes craignent le gel.
    این گیاهان به سرما حساس اند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان