Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . ترسیدن
2 . حساس بودن به (گرما، سرما و...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
craindre
/kʀɛ̃dʀ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: craint]
[حالت وصفی: craignant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
ترسیدن
مترادف و متضاد
avoir peur de
craindre de faire quelque chose
از انجام چیزی ترسیدن
Mon mari craint de prendre l'avion.
شوهرم از هواپیما سوار شدن میترسد.
craindre quelque chose
از چیزی ترسیدن
Ma petite sœur craint les araignées.
خواهر کوچکم از عنکبوتها میترسد.
craindre que...
ترسیدن از اینکه...
1. Je crains qu’il ne vienne.
1. میترسم که بیاید.
2. Je crains qu’il vienne.
2. میترسم که بیاید.
2
حساس بودن به (گرما، سرما و...)
craindre le froid/la chaleur...
به سرما/گرما... حساس بودن
Ces plantes craignent le gel.
این گیاهان به سرما حساس اند.
تصاویر
کلمات نزدیک
craie
cractère gras
crack
crachoter
crachoir
crainte
craintif
cramoisi
crampe
crampon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان