[فعل]

craquer

/kʀake/
فعل گذرا
[گذشته کامل: craqué] [حالت وصفی: craquant] [فعل کمکی: avoir ]

1 شیفته (چیزی، کسی) شدن دیوانه‌ی (چیزی، کسی) شدن

  • 1.J'ai craqué sur cette jolie petite blonde.
    1. من شیفته‌ی این زن ریزاندام بلوند زیبا شدم.
  • 2.J'ai craqué sur cette jolie petite jupe.
    2. من شیفته‌ی این دامن کوتاه زیبا شدم.
با حرف اضافه sur می‌آید.

2 غژغژ کردن جیرجیر کردن

  • 1.Le plancher craque.
    1. کف زمین [کفپوش] غژغژ می‌کند.
  • 2.Si vous entendez quelque chose craquer, ne vous tournez pas.
    2. اگر شما شنیدید چیزی جیر جیر کرد برنگردید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان