[اسم]

la cruche

/kʀyʃ/
قابل شمارش مونث

1 تنگ سبو، کوزه

  • 1.J'ai posé la cruche d'eau sur la table.
    1. من تنگ آب را روی میز گذاشتم.
  • 2.L'eau est sur la table dans une cruche.
    2. آب در یک تنگ روی میز است.

2 ابله احمق، خر

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان