Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . احساس گناه کردن
2 . سرزنش کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
culpabiliser
/kylpabilize/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: culpabilisé]
[حالت وصفی: culpabilisant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
احساس گناه کردن
خود را مقصر دانستن
1.Bénédicte culpabilisait d'avoir giflé sa fille.
1. "بندیکت" برای سیلی زدن به دخترش خود را مقصر میدانست.
2.Il culpabilise.
2. او احساس گناه میکند.
2
سرزنش کردن
مقصر دانستن
تصاویر
کلمات نزدیک
culpabilisation
culotté
culotte
culot
culminer
culpabilité
culte
cultivateur
cultiver
cultiver son image
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان