[فعل]

décompresser

/dekɔ̃pʀese/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: décompressé] [حالت وصفی: décompressant] [فعل کمکی: avoir ]

1 آرام شدن آرامش یافتن

  • 1.Après la compétition, il a décompressé 15 jours à la campagne.
    1. بعد از رقابت، او 15 روز در خارج از شهر آرام شد.
  • 2.J'ai pris un jour de congé pour décompresser et me reposer.
    2. من برای آرامش یافتن و استراحت کردن یک روز مرخصی گرفته‌ام.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان