[فعل]

déconcerter

/dekɔ̃sɛʁtˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: déconcerté] [حالت وصفی: déconcertant] [فعل کمکی: avoir ]

1 مغشوش کردن آشفته کردن، مضطرب کردن

  • 1.Cet homme timide, qu'un mot badin déconcertait, qu'un regard de femme faisait rougir.
    1. این مرد خجالتی که یک کلمه شوخی او را آشفته می‌کند، که نگاهی از زنان صورت او را گل می‌اندازد.

2 گیج کردن مبهوت کردن

  • 1.Cette exercice peut vous déconcerter.
    1. این تمرین می‌تواند شما را گیج کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان