[اسم]

la dégradation

/degʀadasjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 فساد تباهی، ویرانی

  • 1.Je parle de la dégradation du capitaine Dreyfus.
    1. من از فساد فرمانده "دریفوس" صحبت می‌کنم.
  • 2.La dégradation des bâtiments n'a pu être évitée.
    2. از ویرانی ساختمان‌ها نمی‌توانسته جلوگیری شود.

2 خلع درجه

  • 1.Dégradation militaire
    1. خلع درجه نظامی

3 تنزل

4 ویرانی خرابی، فرسایش

  • 1.Dégradation de l'environnement
    1. خرابی محیط زیست
  • 2.Dégradation de monuments
    2. ویرانی بناهای تاریخی
  • 3.La dégradation du climat international.
    3. خرابی جو بین‌المللی

5 فلاکت

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان