[اسم]

la délocalisation

/delɔkalizasjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 جابجایی تغییر مکان

2 تمرکز زدایی غیرمتمرکز ساختن

  • 1.Délocalisation des électrons.
    1. تمرکز زدایی الکترون‌ها.
  • 2.L'entreprise compte sur la délocalisation pour réduire les coûts.
    2. شرکت برای کاهش مخارج روی تمرکز زدایی حساب می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان