[فعل]

déménager

/demenaʒe/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: déménagé] [حالت وصفی: déménageant] [فعل کمکی: avoir ]

1 اسباب‌کشی کردن خانه عوض کردن

  • 1.On va déménager le mois prochain.
    1. ماه آینده اسباب‌کشی خواهیم کرد.
déménager quelque part
به جایی اسباب کشی کردن
  • Mon frère a décidé de déménager à Jersey.
    برادرم تصمیم گرفته است که به "جرسی" اسباب کشی کند.

2 جابه‌جا کردن تخلیه کردن

déménager quelque chose
چیزی را جابه‌جا کردن [تخلیه کردن]
  • 1. On doit déménager le studio.
    1. باید استادیو را تخلیه کنیم.
  • 2. Tu peux m'aider à déménager ces livres ?
    2. می‌توانی کمکم کنی تا این کتاب‌ها را جابه‌جا کنم؟

3 عقل خود را از دست دادن به سر (کسی) زدن

  • 1.Sur scène, ils déménagent !
    1. روی صحنه عقلش را از دست می‌دهد.
Tu déménages !
عقلت را از دست دادی!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان