[صفت]

démuni

/demyni/
قابل مقایسه

1 بی‌پول محروم، آس و پاس

  • 1.Les bénévoles collectent des vêtements pour les enfants démunis.
    1. خیرخواهان برای بچه‌های محروم لباس جمع‌آوری می‌کنند.
  • 2.Ma sœur n'a pas travaillé et se trouve fort démunie maintenant.
    2. خواهرم کار نکرده است و اکنون خودش را خیلی بی‌پول می‌بیند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان