[فعل]

démonter

/demɔ̃tˈe/
فعل گذرا
[فعل کمکی: avoir ]

1 قطعات (چیزی) را از هم جدا کردن باز کردن، پیاده کردن

  • 1.Démonter une machine
    1. قطعات ماشینی را از هم جدا کردن

2 دلسرد کردن مایوس کردن، ناامید کردن

  • 1.Une attitude qui démonte
    1. نظری که دلسرد می‌کند

3 به زمین انداختن

  • 1.Le cheval a démonté son cavalier.
    1. اسب سوارش را به زمین انداخت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان