Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . درخواست کردن
2 . سوال کردن
3 . سراغ گرفتن (تلفن یا پذیرش)
4 . نیاز داشتن (استخدام)
5 . در عجب بودن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
demander
/d(ə)mɑ̃de/
فعل گذرا
[گذشته کامل: demandé]
[حالت وصفی: demandant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
درخواست کردن
تقاضا کردن، خواستن
مترادف و متضاد
solliciter
demander quelque chose (à quelqu'un)
چیزی را (از کسی) درخواست کردن
1. Je vous demande de quitter la chambre.
1. از شما تقاضا دارم اتاق را ترک کنید.
2. Tu peux demander l’addition ?
2. میتوانی صورتحساب را بخواهی؟
demander à faire quelque chose
درخواست انجام کاری را کردن
Elle a demandé à parler au directeur.
او خواست که با مدیر صحبت کند.
demander à quelqu'un de faire
از کسی درخواست انجام کاری را کردن
Je lui ai demandé de m’aider.
ازش خواستم تا کمکم کند.
demander la main de quelqu'un
از کسی کمک خواستن
Tu lui as demandé la main ?
ازش کمک خواستی؟
demander pardon à quelqu'un
از کسی عذرخواهی کردن
Je t'ai demandé pardon. Tu comprends ?
ازت عذر خواستم. میفهمی؟
2
سوال کردن
پرسیدن
مترادف و متضاد
poser
répondre
demander quelque chose (à quelqu'un)
چیزی را (از کسی) پرسیدن
1. J'ai demandé le prix.
1. قیمت را پرسیدم.
2. Je veux te demander quelque chose.
2. میخواهم چیزی ازت بپرسم.
3. Nous avons demandé notre chemin à un chauffeur de taxi.
3. آدرسمان را از یک راننده تاکسی پرسیدیم.
3
سراغ گرفتن (تلفن یا پذیرش)
با (کسی) کار داشتن
مترادف و متضاد
appeler
convoquer
demander quelqu'un
سراغ کسی را گرفتن
1. Il vous demande, qu’est-ce que je dis ?
1. با شما کار دارند، چه بگویم؟
2. On vous demande au téléphone.
2. پشت تلفن با شما کار دارند.
4
نیاز داشتن (استخدام)
مترادف و متضاد
imposer
nécessiter
demander quelque chose ou quelqu'un
به چیزی یا کسی نیاز داشتن
1. C'est un travail qui prend trop de temps.
1. این کاری است که زمان زیادی نیاز دارد.
2. En ce moment on demande beaucoup de linguistes.
2. هماکنون به زبانشناسان نیاز مبرمی داریم.
5
در عجب بودن
از خود پرسیدن، فکر کردن
(se demander)
se demander quand/quel/si...
از خود پرسیدن کی/چی/آیا...
1. Je me demandais si c'était bien passé.
1. در عجبم آیا خوش گذشت یا نه. [در عجبم نکند خوش نگذشته است.]
2. Je me demande à quelle heure il va venir.
2. از خودم میپرسم چه ساعتی میآید.
3. On se demande bien pourquoi.
3. در عجبیم چرا؟
تصاویر
کلمات نزدیک
demande
demain
delà
deltaplane
delta
demander en mariage
demander la main de
demandeur
demandeur d'emploi
demandé
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان