[صفت]

difficile

/difisil/
قابل مقایسه
[حالت مونث: difficile] [جمع مونث: difficiles] [جمع مذکر: difficiles]

1 دشوار سخت

مترادف و متضاد facile
être difficile à faire
انجام کاری سخت بودن
  • Son accent est difficile à comprendre.
    لهجه‌اش را سخت می‌شود فهمید.
être difficile de faire
انجام کاری سخت بودن
  • 1. Il est difficile de quitter Paris.
    1. ترک‌کردن پاریس سخت است.
  • 2. Il sera peut-être extrêmement difficile d'atteindre notre but.
    2. رسیدن به هدفمان احتمالاً به‌شدت دشوار خواهد بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان