Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . نگهبان زندان
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
le directeur de prison
/diʁɛktœʁ də pʁizɔ̃/
قابل شمارش
مذکر
[مونث: directrice de prison]
1
نگهبان زندان
زندانبان
1.Un directeur de prison m'a appelée.
1. یک نگهبان زندان به من زنگ زده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
directeur de la photo
directeur de journal
directeur
directement
direct
directeur de thèse
directeur des ventes
direction
directive
directrice
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان