Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . ناموزونی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
la discordance
/diskɔʀdɑ̃s/
قابل شمارش
مونث
1
ناموزونی
ناهماهنگی
1.J'ai entendu plusieurs discordances dans cette chanson.
1. من چندین ناموزونی در این آهنگ شنیدم.
2.On observe une discordance de couleurs ici.
2. ما اینجا یک ناهماهنگی رنگی مشاهده میکنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
discontinu
discographie
disco
discipliné
discipliner
discordant
discorde
discothèque
discourir
discours
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان