[فعل]

embêter

/ɑ̃bɛtˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: embêté] [حالت وصفی: embêtant] [فعل کمکی: avoir ]

1 حال کسی را گرفتن عذاب دادن، اذیت کردن

  • 1.Ne l'embête pas ! laisse-le tranquille.
    1. اذیتش نکن! راحتش بگذار.

2 حوصله (کسی را) سر بردن (کسی را) خسته کردن

  • 1.Ce spectacle m'embête.
    1. این نمایش مرا خسته می‌کند.

3 حوصله (کسی) سر رفتن خسته شدن (s'embêter)

  • 1.Il sait raconter, on ne s'ennuie pas.
    1. او قصه گفتن بلد است و ما حوصله‌مان سر نمی‌رود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان