[اسم]

l'embarras

/ɑ̃baʁˈa/
قابل شمارش مذکر

1 گرفتاری مشکل، دردسر، دردسرساز

  • 1.Embarras de choix
    1. مشکل در انتخاب
  • 2.Embarras financiers
    2. مشکل مالی
  • 3.Je ne voudrais pas être un embarras pour vous.
    3. نمی‌خواهم برای شما دردسرساز باشم.
  • 4.Susciter des embarras à qqn
    4. برای کسی دردسر درست کردن

2 اشکال مانع

  • 1.Des embarras financiers m'empêchent d'immigrer.
    1. موانع مالی جلوی مهاجرت کردن مرا می‌گیرند.

3 راه‌بندان

مترادف و متضاد embouteillage
  • 1.Je me trouvai dans l'embarras de la sortie.
    1. در راه‌بندان راه خروج گیر کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان