[فعل]

encaisser

/ɑ̃kɛse/
فعل گذرا و ناگذر

1 در صندوق گذاشتن در جعبه گذاشتن

2 احاطه کردن

  • 1.Les bois, les sentiers et les rochers qui encaissaient la route .
    1. درختان، کوره راه‌ها و سنگ‌ها جاده را احاطه می‌کردند.

3 تحمل کردن تاب آوردن

  • 1.Je ne peux pas encaisser ce type.
    1. این آدم را نمی‌توانم تحمل کنم.

4 نقد کردن وصول کردن، دریافت کردن

  • 1.Elle encaisse son salaire.
    1. او حقوقش را دریافت می‌کند.
  • 2.Je voudrais encaisser ce chèque.
    2. من می‌خواستم این چک را نقد کنم.

5 خوردن (گل)

  • 1.Encaisser un but
    1. گل خوردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان