[فعل]

s'engager

/ɑ̃gaʒe/
فعل بی قاعده فعل بازتابی
[گذشته کامل: engagé] [حالت وصفی: engageant] [فعل کمکی: être ]

1 متعهد شدن تعهد دادن

مترادف و متضاد entraîner impliquer promettre se dégager
  • 1.Ils doivent s'engager en public.
    1. آنها باید در حضور دیگران تعهد بدهند.
s'engager à (faire) quelque chose
به (انجام) کاری متعهد شدن
  • 1. Je m'engage à protéger notre empire.
    1. من متعهد می‌شوم که از امپراطوری‌مان دفاع کنم.
  • 2. Le Premier ministre s’est engagé à combattre le chômage.
    2. نخست‌وزیر متعهد شد با بیکاری مبارزه کند.

2 استخدام کردن به کار گرفتن (engager)

مترادف و متضاد embaucher recruter débaucher licencier renvoyer
engager quelqu'un
کسی را استخدام کردن
  • 1. L'entreprise a engagé un analyste pour étudier les données.
    1. شرکت یک تحلیل‌گر برای بررسی داده‌ها استخدام کرده‌است.
  • 2. Nous avons engagé une infirmière pour mes parents.
    2. یک پرستار برای والدینم استخدام کرده‌ایم.

3 مبارزه کردن (برای، به نفع) پویش برگزار کردن

مترادف و متضاد s'unir
s'engager à quelque chose
مبارزه کردن برای چیزی
  • 1. De nombreux artistes se sont engagés aux côtés des réfugiés.
    1. چندین هنرمند به نفع پناهندگان مبارزه کردند [پویش برگزار کردند].
  • 2. L'abbé Pierre s'était engagé en faveur des mal-logés.
    2. کشیش پییر برای افراد بی‌خانمان پویش برگزار می‌کرد.

4 شروع به کار کردن استخدام شدن

s'engager comme un chauffeur/un employé...
به عنوان راننده/کارمند... استخدام شدن
  • 1. Il s'est engagé comme chauffeur.
    1. او به عنوان راننده استخدام شده‌است.
  • 2. Je me suis engagée comme une professeure.
    2. به عنوان استاد استخدام شدم.

5 وارد کردن فرو کردن (engager)

مترادف و متضاد enfoncer introduire enlever retirer
engager quelque chose dans quelque part
چیزی را وارد جایی کردن
  • 1. Il a engagé sa voiture dans une ruelle.
    1. دوچرخه‌‌اش را توی یک خیابان تنگ وارد کرد.
  • 2. Le médecin engage une sonde dans la gorge de son patient
    2. پزشک، سوندی را در حلق بیمار فرو می‌کند.

6 تشویق کردن تحریک کردن (engager)

مترادف و متضاد encourager exhorter inciter décourager
engager quelqu'un à (faire) quelque chose
کسی را به (انجام) کاری تحریک کردن
  • 1. Il m’a engagé à plus de modération.
    1. مرا به مدرن‌تر شدن تشویق کرد.
  • 2. Nous vous engageons à la plus grande vigilance.
    2. ما تو را به داشتن هوشیاری بیشتری تشویق می‌کنیم.

7 متهعد کردن (engager)

مترادف و متضاد contraindre lier obliger dégager
engager quelqu'un
کسی را متعهد کردن
  • 1. Cela ne vous engage à rien.
    1. این شما را به هیچ چیز متعهد نمی‌کند.
  • 2. Cette signature vous engage.
    2. این امضا تو را متعهد می‌کند.

8 شروع شدن

مترادف و متضاد commencer s'acheminer s'achever
s'engager mal/bien
بد/خوب شروع شدن
  • 1. La réunion s'engage mal.
    1. جلسه بد شروع می‌شود.
  • 2. Ma profession s'est bien engagée.
    2. کارم خوب شروع شده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان