[فعل]

entretenir

/ɑ̃tʀət(ə)niʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: entretenu] [حالت وصفی: entretenant] [فعل کمکی: avoir ]

1 مراقبت کردن نگهداری کردن

  • 1.Il entretient un jardin très soigné derrière sa maison.
    1. او از یک باغچه بسیار مرتب پشت منزلش مراقبت می‌کند.
  • 2.Il faut beaucoup d'argent pour entretenir un vieux château.
    2. برای نگهداری کردن از یک قصر قدیمی پول زیادی لازم است.

2 تامین کردن خرج (کسی را) دادن

  • 1.Entretenir une famille
    1. خانواده‌ای را خرج دادن

3 گفتگو کردن با صحبت کردن با (s'entretenir)

  • 1.Les deux chefs d'État se sont entretenus de la situation mondiale.
    1. هر دو رئیس دولت با همدیگر راجع به وضعیت جهانی صحبت کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان