[اسم]

l'envie

/ɑ̃vi/
قابل شمارش مونث

1 آرزو میل، خواسته

مترادف و متضاد caprice désir souhait dégoût
avoir envie de quelque chose
میل به چیزی را داشتن [چیزی را دوست داشتن]
  • 1. Il a envie du voyage.
    1. او میل به سفر دارد.
  • 2. J'ai eu une envie irrésistible de sucré.
    2. من میل مقاومت‌ناپذیری به شکر [شیرینی] دارم.
avoir envie de faire quelque chose
میل به انجام چیزی داشتن
  • 1. J'ai envie de dormir.
    1. من میل به خوابیدن دارم.
  • 2. J’avais envie de pleurer.
    2. میل داشتم گریه کنم. [دلم می‌خواست گریه کنم.]
la plus grande envie
بزرگ‌ترین آرزو
  • 1. Ma plus grande envie serait de voyager en Australie.
    1. بزرگ‌ترین آرزویم می‌تواند سفر کردن به استرالیا باشد.
  • 2. Quelle est ta plus grande envie ?
    2. بزرگ‌ترین آرزوت چیست؟

2 حسادت غبطه

مترادف و متضاد jalousie
faire envie à quelqu'un
حسادت کسی را برانگیختن
  • 1. Il me fait envie.
    1. حسادتم را برمی‌انگیزد.
  • 2. Sa beauté, ça me fait envie.
    2. زیبایی‌اش حسادت مرا برمی‌انگیزد.
avec envie
با حسادت
  • 1. Il lui a parlé avec envie.
    1. با حسادت با او حرف زد.
  • 2. Le monde observe sa réussite avec envie.
    2. جهان موفقیت او را با حسادت نظاره می‌کند.

3 ماه‌گرفتگی لکه مادرزادی

informal
مترادف و متضاد nævus
  • 1.L'envie est une tache rouge sur la peau que présentent certains enfants à la naissance.
    1. بعضی بچه‌ها از زمان تولد یک لکه قرمز پوستی دارند که ماه‌گرفتگی نام دارد.
نکته‌ای درباره envie
جالب است بدانید که مردمان قدیم باور داشتند که این کلمه به معنی ماه‌گرفتگی ریشه در حسادت مادر در دوران بارداری دارد. پرواضح است که معنی اول envie «حسادت» است و با این معنی هم‌ریشه است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان