Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . امتحان کردن
2 . سعی کردن
3 . برای اولین بار امتحان کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
essayer
/eseje/
فعل گذرا
[گذشته کامل: essayé]
[حالت وصفی: essayant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
امتحان کردن
پرو کردن [لباس]
مترادف و متضاد
tester
essayer quelque chose
چیزی را امتحان کردن
1. J'essaierai ce nouveau détergent.
1. این پودر لباسشویی جدید را امتحان میکنم.
2. Tu dois essayer ce plat.
2. تو باید این غذا را امتحان کنی.
essayer un vêtement
لباسی را پرو کردن
1. L'homme essaye un costume.
1. مرد کتشلواری را پرو میکند.
2. Quand on achète de nouveaux vêtements, les essayer d'abord est une bonne idée.
2. وقتی لباسهای جدیدی میخریم، فکر خوبی است که اول آنها را پرو کنیم.
2
سعی کردن
کوشش کردن
مترادف و متضاد
s'efforcer
tâcher
tenter
essayer de faire quelque chose
سعی کردن کاری را انجام دادن
1. Elle essayait de connecter son ordinateur à Internet.
1. سعی میکرد کامپیوترش را به اینترنت وصل کند.
2. Essaye de dormir !
2. سعی کن بخوابی.
3. J'essaie d'étudier l'anglais.
3. سعی میکنم انگلیسی بخوانم.
3
برای اولین بار امتحان کردن
(s'essayer)
مترادف و متضاد
se hasarder
s’essayer à faire quelque chose
برای اولین بار انجام کاری را امتحان کردن
1. Elle s'est essayée au saut à l'élastique.
1. ترامپولین را برای اولین بار امتحان کرد.
2. Je m'essaie à étudier le latin.
2. برای اولین بار خواندن لاتین را امتحان میکنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
essayage
essaim
essai pilote
essai clinique
essai
essayiste
essence
essentiel
essentiellement
esseulé
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان