[صفت]

exécrable

/ɛgzekʀabl/
قابل مقایسه
[حالت مونث: exécrable] [جمع مونث: exécrables] [جمع مذکر: exécrables]

1 منفور نفرت انگیز

  • 1.C’est un homme exécrable.
    1. او مرد نفرت انگیزی ست.

2 وحشتناک هولناک

  • 1.Il a des mœurs et des opinions exécrables.
    1. او آداب و عقاید هولناکی دارد.
  • 2.La circulation à Paris lui avait paru exécrable.
    2. تردد (ماشین ها) در پاریس به نظر وی وحشتناک آمد.

3 زننده گند

  • 1.Ce vin est très exécrable.
    1. این شراب خیلی زننده [خیلی بدمزه] است.
  • 2.Il fait un temps très exécrable.
    2. هوا خیلی گند است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان