Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . بیش از حد
2 . افراطی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
excessif
/ɛksesif/
قابل مقایسه
[حالت مونث: excessive]
[جمع مونث: excessives]
[جمع مذکر: excessifs]
1
بیش از حد
مفرط، زیاد
1.Certaines allergies peuvent provoquer un larmoiement excessif.
1. برخی آلرژیها میتوانند باعث آبریزش چشم زیادی شوند.
2.Il faut mettre un terme à l'usage excessif de la force.
2. به اعمال بیش از حد زور باید پایان داد.
2
افراطی
1.Il est excessif en tout.
1. او درباره همه چیز افراطی است.
تصاویر
کلمات نزدیک
excepté
exceptionnellement
exceptionnel
exception
excepter
excision
excitant
excitation
exciter
excité
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان