[اسم]

le fétiche

/fetiʃ/
قابل شمارش مذکر

1 بت صنم، طلسم

2 فتیش (مسائل جنسی) نمادکامی، شیءپرستی جنسی

[صفت]

fétiche

/fetiʃ/
قابل مقایسه

3 خوش‌یمن

4 دلخواه دلپسند

  • 1.La jeune femme enfila sa robe fétiche pour cette soirée.
    1. زن جوان پیراهن دلخواهش را برای این مهمانی پوشید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان