[عبارت]

faire une injonction

/fɛʁ yn ɛ̃ʒɔ̃ksjɔ̃/

1 بازداشت کردن

  • 1.Les avocats de mon père disent qu'il n'y a pas assez de temps pour faire une injonction.
    1. وکلای پدرم می‌گویند که وقت کافی برای بازداشت کردن وجود ندارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان