Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . فرجام خواستن (در دادگاه)
2 . کمک گرفتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
faire appel
/fɛʁ apɛl/
1
فرجام خواستن (در دادگاه)
استیناف دادن
1.L'homme a été condamné à un an de prison mais a décidé de faire appel.
1. مرد به یک سال زندان محکوم شده بود اما تصمیم گرفت (در دادگاه) فرجام بخواهد.
2.Vous pouvez faire appel.
2. شما میتوانید فرجام بخواهید.
2
کمک گرفتن
یاری جستن
1.Pour changer la plomberie chez moi, j'ai préféré faire appel à un professionnel.
1. برای عوض کردن لولهکشی خانهام من ترجیح دادم از یک فرد متخصص کمک بگیرم.
تصاویر
کلمات نزدیک
faire
fainéantise
fainéant
faim
faillite
faire beau
faire breveter
faire campagne
faire carrière
faire chaud
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان