[عبارت]

faire mal

/fˈɛʁ mˈal/

1 آسیب دیدن آسیب زدن

  • 1.Je l'ai fait pour te faire mal.
    1. من آن کار را برای آسیب زدن به تو کردم.

2 درد داشتن درد کردن

  • 1.Ça te fait mal?
    1. درد داری؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان