[اسم]

la fille

/fij/
قابل شمارش مونث
[جمع: filles]

1 دختر فرزند دختر

  • 1.Elle est une fille sympa.
    1. او دختر نازنینی [دوست داشتنی] است.
  • 2.Ils ont une fille et un garçon.
    2. آنها یک (فرزند) دختر و یک (فرزند) پسر دارند.
une école de filles
مدرسه دخترانه [دخترها]
  • A la même époque, l'école de filles était tenue par trois "Filles de la Croix".
    در همان زمان مدرسه دخترانه توسط سه خواهر مسیحی اداره شده بود.
fille cadette/aînée
دختر کوچک/بزرگ
  • 1. Camille est son fille aînée.
    1. کامی دختر بزرگش است.
  • 2. Leur fille cadette va à l'école.
    2. دختر کوچکشان به مدرسه می‌رود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان