[اسم]

la fonction

/fɔ̃ksjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 شغل کار، حرفه

مترادف و متضاد métier profession travail
  • 1.Les fonctions publiques ne sont pas disponibles pour tout le monde.
    1. کارهای دولتی برای همه در دسترس نیست.
  • 2.Quelle est la fonction de ton père ?
    2. کار پدرت چیست؟

2 منصب پست

مترادف و متضاد poste
occuper une fonction importante/directeur...
در منصبی مهم/منصب مدیریتی... مشغول به کار بودن
  • 1. Il occupe une fonction importante dans l'entreprise.
    1. او پستی مهم در شرکت دارد.
  • 2. Jean-Marc occupe les fonctions de directeur commercial.
    2. "ژان مارک" (در) منصب مدیر فروش مشغول به کار است.

3 نقش عملکرد، کارکرد

مترادف و متضاد rôle
  • 1.Expliquez la fonction de sujet.
    1. نقش فاعل را توضیح دهید.
  • 2.Quelle est la fonction de la manette sur cet appareil ?
    2. نقش این اهرمک روی این وسیله چیست؟
avoir pour fonction de quelque chose
نقشی داشتن
  • Cet organe a pour fonction de la digestion.
    این دستگاه، در گوارش نقش دارد.
faire fonction de quelque chose
نقش چیزی را داشتن [جانشین چیزی شدن]
  • 1. Cette caisse fera fonction de siège.
    1. این صندوقچه نقش صندلی را دارد.
  • 2. Cette enseignante fait fonction de directrice.
    2. این معلم نقش مدیر را دارد.
la fonction de nutrition/biologique...
کارکرد موادغذایی/زیست‌شناسی...

4 تابع (ریاضیات)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان