Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . گشتن
2 . کاوش کردن
3 . (زمین) کندن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
fouiller
/fuje/
فعل گذرا
[گذشته کامل: fouillé]
[حالت وصفی: fouillant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
گشتن
وارسی کردن
1.Avez-vous fouillé dans mon armoire ?
1. تو کشوی من را گشتهای؟
2.La police a fouillé le bureau et n'a rien trouvé.
2. پلیس دفتر کار را وارسی کرد و هیچ چیز نیافت.
2
کاوش کردن
کاویدن
3
(زمین) کندن
حفاری کردن
1.Animaux qui fouillent pour trouver leur nourriture.
1. حیواناتی که زمین را برای پیدا کردن غذا میکنند.
2.Fouiller la terre par les pattes et du bec
2. با پنجهها و نوک زمین را کندن
تصاویر
کلمات نزدیک
fouille
fougère
fougueux
fougueusement
fougue
fouillis
fouillé
fouine
fouiner
foulard
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان