Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . مزخرف
2 . لعنتی
3 . از کار افتاده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
foutu
/futy/
قابل مقایسه
1
مزخرف
گند، بیخود، چرت
2
لعنتی
3
از کار افتاده
زهوار دررفته
1.Après l'accident, la voiture est foutue.
1. بعد از تصادف، اتومبیل از کار افتاده است.
2.Sa télé est foutue.
2. تلویزیونش زهوار دررفته است.
تصاویر
کلمات نزدیک
foutre
foutoir
fourvoyer
fourré
fourrure
foyer
fracas
fracassant
fracasser
fraction
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان