[اسم]

le fracas

/fʀaka/
قابل شمارش مذکر
[جمع: fracas]

1 سر و صدا هیاهو

  • 1.J'ai entendu un fracas de bruits métalliques venant de la cuisine.
    1. سر و صدای ظروف فلزی که از آشپزخانه می‌آمد را شنیدم.
  • 2.Un grand fracas m'a réveillé en pleine nuit.
    2. سر و صدایی مهیب در میان شب مرا از خوب بیدار کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان