[اسم]

la frange

/fʀɑ̃ʒ/
قابل شمارش مونث

1 چتری (مو)

  • 1.N'essayez jamais de couper vous-même votre propre frange.
    1. هیچگاه تلاش نکنید چتری هایتان را خودتان کوتاه کنید.
  • 2.Ta frange te va très bien.
    2. چتری هایت خیلی به تو می آید.

2 جمعیت اندک بخش کوچک، اقلیت (جمعیت)

  • 1.Une frange de la population n'a pas de télévision.
    1. جمعیت اندکی از مردم تلویزیون ندارند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان