Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . به هم پیوند دادن
2 . به هم پیوند خوردن
3 . ادغام شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
fusionner
/fyzjɔne/
فعل گذرا
[گذشته کامل: fusionné]
[حالت وصفی: fusionnant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
به هم پیوند دادن
متحد کردن
2
به هم پیوند خوردن
متحد شدن
1.Les pays fusionnés
1. کشورهای متحدشده
3
ادغام شدن
یکی شدن
1.Comme leurs productions sont complémentaires, ces deux entreprises fusionnent.
1. چون محصولاتشان مکمل هستند، این دو شرکت ادغام شدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
fusion
fusiller
fusillade
fusilier
fusil-mitrailleur
fusée
futaie
futile
futilité
futon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان