[فعل]

fusionner

/fyzjɔne/
فعل گذرا
[گذشته کامل: fusionné] [حالت وصفی: fusionnant] [فعل کمکی: avoir ]

1 به هم پیوند دادن متحد کردن

2 به هم پیوند خوردن متحد شدن

  • 1.Les pays fusionnés
    1. کشورهای متحدشده

3 ادغام شدن یکی شدن

  • 1.Comme leurs productions sont complémentaires, ces deux entreprises fusionnent.
    1. چون محصولاتشان مکمل هستند، این دو شرکت ادغام شدند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان