[اسم]

la fusion

/fyzjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 آمیختگی اختلاط

  • 1.Fusion des cœurs
    1. آمیختگی قلب‌ها

2 ذوب گداز، گداخت

  • 1.Le point de fusion de la glace
    1. نقطه ذوب یخ
  • 2.Température de fusion
    2. دمای ذوب

3 ادغام یکی شدن

  • 1.Ces deux entreprises sont devenues une seule entité après leur fusion
    1. این دو شرکت پس از ادغامشان به یک نهاد تبدیل شده‌اند.
  • 2.La fusion de ces deux sociétés crée un grand groupe.
    2. ادغام این دو شرکت یک گروه بزرگ به وجود آورده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان