[اسم]

la gendarmerie

/ʒɑ̃daʀməʀi/
قابل شمارش مونث

1 (اداره) ژاندارمری

  • 1.Ces messieurs de la gendarmerie surveillent la circulation.
    1. این آقایان (از اداره‌ی) ژاندارمری بر رفت و آمد نظارت می‌کنند.
  • 2.La gendarmerie de Bastia a été plastiquée la nuit dernière.
    2. اداره ژاندارمری "باستیا" شب گذشته منفجر شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان