[اسم]

la grève

/gʀɛv/
قابل شمارش مونث

1 اعتصاب

  • 1.La reprise du travail a été dure après la grève.
    1. شروع کار بعد از اعتصاب سخت بود.
  • 2.Selon le journal, la grève est terminée.
    2. بنا به گفته‌ی روزنامه‌ها، اعتصاب پایان یافته است.
être en grève
در اعتصاب بودن
  • Les ouvriers sont en grève depuis dix jours.
    ده روز است که کارگران در اعتصاب هستند.
faire grève
اعتصاب کردن
se mettre en grève
شروع به اعتصاب کردن
Appeler à la grève
به اعتصابی فراخواندن

2 ساحل شنی

le long de/sur la grève
در طول/روی ساحل
  • 1. J'ai ramassé des coquillages en marchant le long de la grève.
    1. من در هنگام قدم زدن در طول ساحل شنی صدف جمع کردم.
  • 2. Un voilier s'est échoué sur la grève hier.
    2. یک قایق بادبانی دیروز در ساحل شنی به گل نشست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان