[فعل]

grelotter

/gʀəlɔte/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: grelotté] [حالت وصفی: grelottant] [فعل کمکی: avoir ]

1 لرزیدن

  • 1.Benjamin grelotte, il faut lui donner une couverture.
    1. "بنجامین" می‌لرزد، باید یک پتو به او داد.
  • 2.Il grelottait de froid à cause du temps hivernal.
    2. به دلیل آب و هوای زمستانی، او از سرما می‌لرزید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان