Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . با گیوتین اعدام کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
guillotiner
/gijɔtine/
فعل گذرا
[گذشته کامل: guillotiné]
[حالت وصفی: guillotinant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
با گیوتین اعدام کردن
سر (کسی را) با گیوتین زدن
1.Le roi a été guillotiné.
1. سر شاه با گیوتین زده شده است.
2.On ne va pas le guillotiner pour ça.
2. ما برای این (موضوع) او را با گیوتین اعدام نخواهیم کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
guillotine
guillemets
guillaume
guignol
guigne
guimauve
guimbarde
guindé
guingois
guinguette
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان