[اسم]

l'hématome

/ematom/
قابل شمارش مذکر

1 کبودی

  • 1.Elle a un bel hématome à la cuisse.
    1. او یک کبودی درست و حسابی در ران پایش دارد.
  • 2.Le ballon a frappé mon bras et laissé un hématome.
    2. توپ به بازوی من برخورد کرد و یک کبودی به جا گذاشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان