[صفت]

illuminé

/ilymine/
قابل مقایسه

1 نورانی روشن، غرق در نور

  • 1.Ce monument illuminé fait la fierté de la ville.
    1. این بنای نورانی (مایه) غرور شهر بود.
  • 2.Ville illuminée à l'occasion des fêtes de fin d'année.
    2. شهر غرق در نور به مناسبت جشن‌های پایان سال.

2 پر اشتیاق پر شور

[اسم]

l'illuminé

/ilymine/
قابل شمارش مذکر

3 آرمان‌گرای افراطی

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان