[فعل]

illustrer

/i(l)lystʀe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: illustré] [حالت وصفی: illustrant] [فعل کمکی: avoir ]

1 توضیح دادن مثال آوردن، گویای (چیزی) بودن

  • 1.Ce poème illustre parfaitement mes sentiments.
    1. این شعر کاملا گویای احساسات من است.
  • 2.Le professeur fournit un exemple concret pour illustrer sa thèse.
    2. استاد برای توضیح دادن نظریه‌اش یک مثال ملموس زد.

2 مصور کردن (کتاب)

3 مشهور کردن معروف کردن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان