[فعل]

indiquer

/ɛ̃dike/
فعل گذرا
[گذشته کامل: indiqué] [حالت وصفی: indiquant] [فعل کمکی: avoir ]

1 نشان دادن تعیین کردن، مشخص کردن

مترادف و متضاد désigner marquer révéler signifier
indiquer quelque chose (à quelqu'un)
چیزی را (به کسی) نشان دادن
  • 1. L’horloge indiquait dix heures précises.
    1. ساعت دقیقاً ده را نشان می‌دهد.
  • 2. Le thermomètre indique la température extérieure.
    2. دماسنج دمای بیرون را نشان می‌دهد.
  • 3. Pourriez-vous m'indiquer la gendarmerie ?
    3. می‌توانید ژاندارمری را به من نشان بدهید؟
  • 4. Sa nervosité indiquait une profonde inquiétude.
    4. حالت عصبی او نگرانی عمیقی را نشان می‌داد.
indiquer du doigt/du regard
با انگشت/با نگاه نشان دادن
  • 1. Il m'indiquer du doigt comment agir.
    1. با انگشت نشانم می‌داد که چطور رفتار کنم.
  • 2. J'indique l'adresse du regard.
    2. من آدرس را با نگاهم نشان می‌دهم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان