[فعل]

infecter

/ɛ̃fɛkte/
فعل گذرا و ناگذر

1 آلوده کردن آلودن

2 بوی بد به راه انداختن

3 عفونی کردن دچار عفونت کردن

  • 1.Le malade a infecté son entourage.
    1. بیمار محیط اطرافش را عفونی کرده است.
  • 2.Une bactérie a infecté cette plaie.
    2. یک باکتری این زخم را عفونی کرده است.

4 عفونی شدن دچار عفونت شدن (s'infecter)

  • 1.Il faut nettoyer les plaies au savon pour éviter qu'elles ne s'infectent.
    1. برای اجتناب از اینکه زخم‌ها عفونی نشوند باید آنها را با صابون شست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان