Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . آلوده کردن
2 . بوی بد به راه انداختن
3 . عفونی کردن
4 . عفونی شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
infecter
/ɛ̃fɛkte/
فعل گذرا و ناگذر
صرف فعل
1
آلوده کردن
آلودن
2
بوی بد به راه انداختن
3
عفونی کردن
دچار عفونت کردن
1.Le malade a infecté son entourage.
1. بیمار محیط اطرافش را عفونی کرده است.
2.Une bactérie a infecté cette plaie.
2. یک باکتری این زخم را عفونی کرده است.
4
عفونی شدن
دچار عفونت شدن
(s'infecter)
1.Il faut nettoyer les plaies au savon pour éviter qu'elles ne s'infectent.
1. برای اجتناب از اینکه زخمها عفونی نشوند باید آنها را با صابون شست.
تصاویر
کلمات نزدیک
infect
infatué
infatigablement
infatigable
infarctus
infectieux
infection
infernal
infertile
infester
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان