Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . جویا شدن
2 . خبر دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
s'informer
/ɛ̃fɔʀme/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: informé]
[حالت وصفی: informant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
جویا شدن
اطلاعات کسب کردن، پرسیدن
s'informer de/sur quelque chose
از/درباره چیزی اطلاعات کسب کردن
1. Elle s'est informée de votre santé.
1. او جویای سلامتیتان شد. [حالتان را پرسید].
2. Nous nous informons sur les différents hôtels avant de partir en vacances.
2. ما قبل از رفتن به تعطیلات در خصوص هتلهای مختلف اطلاعات کسب کردیم.
2
خبر دادن
اطلاع دادن
(informer)
informer quelqu'un de quelque chose
چیزی را به کسی خبر دادن
1. Elle nous a informés de sa demande de mutation.
1. او درخواست تغییر منصبش را به ما اطلاع داد.
2. Le directeur nous a informé des nouveaux horaires.
2. مدیر ساعات جدید را به ما اطلاع داد [گفت].
informer quelqu'un que...
به کسی خبر دادن که...
Je vous informe que je serai absent la semaine prochaine ou non.
من به شما خبر میدهم که هفتهی آینده غایب خواهم بود یا نه.
تصاویر
کلمات نزدیک
informe
informatiser
informatisation
informatique
information
infortune
infortuné
infos
infra
infraction
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان