[اسم]

l'infraction

/ɛ̃fʀaksjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 جرم خلاف

  • 1.Il a commis une infraction en grillant le feu.
    1. او با رد کردن چراغ (راهنمایی رانندگی)، خلافی مرتکب شده است.
  • 2.Le voleur a commis une infraction en volant le diamant.
    2. دزد با دزدیدن الماس مرتکب یک جرم شده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان